کشتی ایران
- جمعه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۲۰ ب.ظ
- ۰ نظر
سرو وقتی در سرش اندیشه خورشید دارد
میرود بالا و بالا تر؛ مگر تردید دارد؟!
بی هراس از مرگ و از انبوه دشمن میخروشد
آنکه در دل شعله عاشق کش توحید دارد
جوهر از خونْ، مُهرْ از اجساد خاکآلودِ گلگون
شوکت ایرانمان از جانِمان تأیید دارد
قصه ما قصه ی کوه است، در غوغای طوفان
باد بی بنیاد کی شأنیّت تهدید دارد؟
میرود کشتی ایران، سخت، پر قدرت، شتابان
چون به لنگرگاه پرنور فرج امّید دارد
مرگْ در قاموس عاشق میشود ختمِ زمستان
ازچه ترسد آنکه او در روز رستن عید دارد
گاه با خود، گاه با اهریمنان پست و سرکش
عاشقی از هر نظر جنگیدن جاوید دارد
- ۰۱/۱۱/۲۱