زمینِ سستِ دلِ من قرار میخواهد
چروک خورده روانم، بهار میخواهد
زمامِ چشم مرا اشکِ هجر دزدیده
غرورِ دیده من اختیار میخواهد
تمامِ روز های فراقت شکوهِ هیزم شد
بیا که آتش قلبم مهار میخواهد
بیا که صحنه عمرم ز جلوه ات خالیست
بیا که مجریِ دل افتخار میخواهد
تو ای علاجِ قدیمی ترین غمِ تاریخ
بیا که کلِّ جهان یک سوار میخواهد
سکوتِ تیرهِ دنیا حصارِ "حرکت" شد
شروعِ جنبش ما انفجار میخواهد
۲ اردیبهشت ۱۴۰۲