هم شب شده از سرمه چشمان تو سرشار

هم ماه به قلّابِ نگاه تو گرفتار

 

ای علّت روییدن صد باغْ ستاره
گردون شده از تابش سیمای تو پربار

 

آرامشِ مهتابیِ شب، حکمتش این است:
محو است شبانگاه به چشمان تو انگار

 

من چشم به ماهم که شده غرق نگاهت
ای آینه دارِ رخِ تو یوسفِ اقمار

 

این هیبت خود را ز تو شب وام گرفته
ای خیمهٔ افلاک و زمین را تو نگهدار

 

کورند کسانی که تو را نفی نمودند 
خورشیدِ پسِ ابر مگر می‌شود انکار؟!

 

می‌خوانمت ای عشق، شبانگاه و سحرگاه
ای خواستنت بر لب ما افضل اذکار

 

 آماده وصلیم همان وصل دل‌انگیز
کی می‌رسد ای جان جهان لحظه دیدار؟!

۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۲